اهميت اين تحقيق، از آن روست كه يكى از مبادى شناخت و سنجش فرهنگ سياسى قرآن به شمار مىرود . در نظر حجةالاسلام والمسلمين كورانى، اصطلاح سياسى در قرآن كريم، كلمه يا عبارتى است كه بعد سياسى در آن غالب يا آشكار باشد . بنابراين واژههاى «ابرار و فجار» اصطلاح سياسى نيستند، اما «اصحاب اليمين» و «اصحاب الشمال» سياسى است . در پژوهش حاضر، بعد از بيان روش تحقيق در فرهنگ و اصطلاحات سياسى قرآن، چند اصطلاح با توجه به آيات الهى تبيين و تحليل شده است .
اين اثر تاليف حجةالاسلام والمسلمين على كورانى (2) است كه تا كنون منتشر نشده است . طرح اين پژوهش در اوايل پيروزى انقلاب اسلامى به ايشان ارائه گرديد; از اين رو وى بيش از 250 اصطلاح سياسى قرآنى را فهرست كرد، اما تاكنون تنها موفق به تبيين و تحليل هفتاد اصطلاح شده است . در اين مقاله اصطلاحات تحقيق شده و قابل دسترسى از اثر مذكور معرفى شده است . شايان ذكر است كه اين اثر به زبان عربى است .
«المصطلحات السياسية فى القرآن الكريم» مقدمهاى تحت عنوان «حول الفهرسة العلمية للقرآن الكريم» دارد كه دراين مقدمه، اهميت تحقيق و مشكلات آن، روش تحقيق، فهرستهاى علمى براى قرآن كريم و در نهايت اهميت اصطلاحات سياسى و مقصود از آن در اين اثر، بيان شده است . در آغاز فهرستى از اصطلاحات مورد پژوهش مؤلف عرضه مىگردد تا نماى اجمالى طرح آشكار شود; آن گاه به نكتههاى مورد نظر در مقدمه خواهيم پرداخت; سپس با برخى از مهمترين اصطلاحات سياسى قرآنى و تحليل و تبيينهاى مؤلف آشنا خواهيم شد .
الارض، الخلافة فى الارض، الضرب فى الارض، السير فى الارض، الهجرة فى الارض، الارض المباركة و المقدسة، ادنى الارض و اقصاها، الباغون فى الارض، الفرحون فى الارض، الماشون فى الارض مرحا والماشون على الارض هونا، المستضعفون و المستكبرون و العالون فى الارض، المصلحون و المفسدون فى الارض، اصحاب اليمين و اصحاب الشمال، الاعراب، ايام الله، قانونا التغيير و التبديل، الجزية، حزب الله و الاحزاب، خلفاء الانبياء، الخيانة و الخائنون، السابقون بالخيرات و المسارعون فيها، السفهاء و الراشدون، السلم و الصلح و الامن، الشهادة و الشهداء، شياطين الانس، قوانين ضلال الاعمال و اضلالها و احباطها، الطاغون و الطاغوت، الظالمون، العهود و المواثيق و الايمان و العقود و الوعود و الامانات، الفتنة و الزيغ، الفاسقون، القرى و القرون، الكلمة الطيبة و الكلمة الخبيثة، اللهو و اللعب و التجارة، المترفون، المجاهدون و القاعدون، المعروف و المنكر، المنافقون، الولاية و البراءة .
قبل از توضيح درباره روش تحقيق مؤلف، ذكر چند نكته لازم است تا افق ديد ما در نگرش علمى به مباحثسياسى قرآن، بازتر و روشنتر گردد:
نكته اول، نداهاى قرآنى: مؤلف علاوه بر اصطلاحات سياسى، به «نداهاى قرآنى» نيز پرداخته است . در قرآن كريم حدود 180 ندا وجود دارد كه خداى تعالى با آن، افراد، گروهها، اقوام و ملل را مخاطب قرار داده است، مانند: يا ايها الناس، يا ايها الانسان، يا ايها الكافرون، يا ايهاالذين آمنوا، يا اهل الكتاب، يا ايها الذين اوتوا الكتاب، يا بنى اسرائيل، يا بنى آدم . اين نداها از نظر صيغه، منادا بوده و موضوعات ندا مختلف است و اين تنوع، دلالتهايى دارد كه از آن جمله دلالتهاى سياسى است . آقاى كورانى پيشنهاد كرده است كه نخست نداهاى سياسى يك يك از قرآن كريم استخراج شود، سپس علت استعمال روش ندا در هر يك بيان گردد، آن گاه جدولى تطبيقى از همه نداهاى قرآنى - سياسى و غير سياسى - فراهم شود تا از راه مقارنه و مقايسه، هدف سياسى از استعمال روش ندا در قرآن به دست آيد; به طور مثال اين كه خداى تعالى يهود را با تعبير «يا بنى اسرائيل» مخاطب قرار مىدهد و آنان را با عبارت «يا ايها الذين هادوا» - (جمعه، آيه 6) منادا قرار نمىدهد، بلكه پيامبرش را امر مىكند كه آنان را چنين بخواند: «قل يا ايها الذين هادوا . . .» - (جمعه، آيه 6) اشاره به اين دارد كه طبيعت نداى با واسطه، اقتضا مىكند كه پيامبر يا ولى امر در هر امتى آن را به انجام رساند . البته در تحليلى كه ذكر شد مىتوان مناقشه كرد، اما مىتواند مقدمهاى براى تحقيقهاى متقنتر شود .
نكته دوم، تقسيمات مردم: در قرآن كريم بيش از ده تقسيم براى «ناس» وارد شده كه بعضى از آنها تقسيم سياسى است و بعضى داراى بعد سياسى است . اين تقسيمها با تعبيرهاى ذيل آمده است: «و من الناس» ، «و منهم» ، «و من اهل الكتاب» ، «الذين انعمت عليهم» ، «غير المغضوب عليهم» ، «و لاالضالين» و . . . . در اين جا منظور تقسيمهاى صريح و روشن است و گرنه با تامل در آيات قرآن مىتوان دهها و صدها تقسيم به دست آورد . در هر حال پيشنهاد ايشان اين است كه تمام تقسيمات قرآنى در جدولى استخراج شود و به ترتيب منطقى و با توجه به موضوع منظم گردد تا دلالتسياسى آن بررسى و روشن شود; از جمله اين تقسيمها موارد ذيل است: «و من الناس من يعبد الله على حرف» ، «الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تنزل عليهم الملائكة» - (فصلت، آيه 30)، «من يشترى لهوا الحديث ليضل به عن سبيل الله» - (لقمان، آيه 6 .) در تفاسير روايى قرآن، روايات متعددى هست كه انواع و اقسام مردمى را كه در آيات ذكر شده، شرح و تفسير مىكند و مصاديق آن را در دوره پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام و يا هر عصرى آشكار مىسازد .
نكته سوم، مثالهاى سياسى: در قرآن كريم مثالهاى فراوانى ذكر شده است . به نظر مؤلف، سى مثال از مجموع شصت مثال قرآنى، داراى ابعاد سياسى روشنى است; از جمله اين مثالهاست:
«مثلهم كمثل الذى استوقد نارا فلما اضاءت ماحوله ذهب الله بنورهم و تركهم فى ظلمات لايبصرون صم بكم عمى فهم لايرجعون او كصيب من السماء فيه ظلمات و رعد و برق يجعلون اصابعهم فى آذانهم من الصواعق حذر الموت و الله محيط بالكافرين» - (بقره آيه 17- 19)، محمد رسول الله و الذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم تراهم ركعا سجدا يبتغون فضلا من الله و رضوانا سيماهم فى وجوههم من اثر السجود ذلك مثلهم فى التورئة و مثلهم فى الانجيل كزرع اخرج شطئه فآذره فاستغلظ فاستوى على سوقه يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار وعد الله الذين آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفرة و اجرا عظيما - (فتح آيه 29)، «مثل الذين حملوا التورئة ثم لم يحملوها كمثل الحماريحمل اسفارا بئس مثل القوم الذين كذبوا بآيات الله و الله لايهدى القوم الظالمين» - (جمعه آيه 5)، «انزل من السماء مآء فسالت اودية بقدرها فاحتمل السيل زبدا رابيا و مما يوقدون عليه فى النار ابتغاء حلية او متع زبد مثله كذلك يضرب الله الحق و الباطل فاما الزبد فيذهب جفاء و اما ما ينفع الناس فيمكث فى الارض كذلك يضرب الله الامثال» - (رعد آيه 17 .)
در واقع درنظر آقاى كورانى، فرهنگ سياسى قرآن از چهار قسمت تشكيل شده است: 1 . اصطلاحات سياسى; 2 . مثالهاى سياسى; 3 . موضوعات سياسى . اين موضوعات بايد فهرستشود و بر اساس روايات اهل بيت عليهم السلام تبيين گردد; 4 . موضوعات تمدنى . در اين جا بايد فهرست تمدنهاى مطرح شده در قرآن، مثل روم، عاد، ثمود، فراعنه و بابل استخراج شود، سپس موضوعات مربوط به هر تمدنى تفسير گردد; مثل سنتهاى الهى در شكوفايى و زوال تمدنها و جنگ بين تمدنها و . . . . براى نتيجهگيرى نهايى نيز بايد بر طبق روايات امامان معصوم عليهم السلام و نصوص تاريخنگاران به داورى پرداخت .
ضرورت پژوهش در اصطلاحات سياسى قرآن كريم از آن روست كه قرآن، قانون اساسى اسلام به شمار مىآيد; بنابراين براى كشف اهداف سياسى اين دين، چارهاى جز آشنايى با زبان و فرهنگ و اصطلاحشناسى خاص قرآن نيست . به خصوص كه قرآن كريم در حدود چهارده قرن پيش نازل شده و در اين مدت طولانى، تغييرات و تحولات بسيارى در زبان عربى رخ داده كه معلوم نيست زبان عربىاى كه امروزه رايج است همان لسان قرآنى باشد; بنابراين براى شناخت اصطلاحات سياسى قرآن، لازم است در آيات تامل كرده و از روايات اهل بيت استمداد جوييم .
اگر در برخى از سؤالها و ترديدها و بلكه انكارها و نظريههايى كه درباره هدف رسالتبيان مىشود دقت كنيم اهميت اين مساله روشنتر مىگردد . بعضى از انديشمندان مثل مهدى بازرگان و على عبدالرازق معتقدند پيامبران براى اصلاح آخرت آمدهاند و نه دنيا; انبيا آمدند تا انسانها را از خودمحورى و خود پرستى نجات دهند و به ياد حيات جاويد بيندازند; بنابراين نظر، امورى نظير اصلاح جامعه كه بشر خود از عهده آن برمىآيد، جزء تعاليم پيامبران نيست . براى كشف حقيقت و داورى ميان اين نظريه و نظريه مخالف آن، لازم است آشنايى اجتهادى با فرهنگ سياسى قرآن صورت گيرد . بايد اصطلاحات سياسى - كه جزئى از فرهنگ سياسى قرآن است - شناخته و تبيين شود تا بتوان درباره نسبت دين و سياست و نبوت و حكومت و . . . منصفانه و عالمانه به نظريهپردازى پرداخت .
نخستين و مهمترين مشكل در برابر اين تحقيق، غنا و ژرفايى شگفتآور و پايانناپذير و فرابشرى بودن آن است . راهيابى به اين معجزه بزرگ و شناخت مقاصد و مفاهيم آن، اشراف علمى فوقالعاده و تخصصهاى مختلف را مىطلبد: «و لايحيطون بشىء من علمه الا بما شاء» - (بقره آيه 255 .)
مشكل ديگر، مساله روش است . گوناگونى و كثرت روشها در فهرستنگارى محقق را در انتخاب بهترين روش براى فهرست نويسى دچار شك و ترديد مىكند . در اين تحقيق چون هدف، بهرهمندى هر چه بيشتر پژوهشگران عرصههاى فرهنگى، سياسى و . . . از قرآن كريم است، به ناچار بايد روش متعادلى را انتخاب كرد; از سويى ديگر، قرآن مجيد يك نظام و مجموعه هماهنگ و مرتبط با هم است و در اصطلاحشناسى، بخشهاى آن تجزيه شده و از يكديگر جدا مىگردد; پس بايد دقتشود كه با اين تجزيه و تفكيكها، مفهوم ژرفا و ابعاد قرآنى از بين نرود .
آقاى كورانى در پاسخ به مشكل روش در اين تحقيق، معتقد استبايد فهرست، تخصصى و نيز اختصاصى باشد، به اين معنا كه جمعى كاردان و متخصص براى هر يك از علوم و ابعاد قرآن كريم، فهرستى ويژه و جداگانه فراهم كنند . شايسته است اين فهرست از دو بخش الفبايى و موضوعى تشكيل شود . در فهرست موضوعى بايد به مسائل و موضوعات هر يك از علوم مورد نظر توجه كرد و به برابريابى موضوعى و بيان اصطلاحات و موضوعات قرآنى پرداخت . در فهرست الفبايى بايد معيار گزينش و تنظيم، اصطلاح قرآنى و نيز اصطلاح رايج در هر يك از علوم و همچنين عرف متداول در مراكز علمى و پژوهشى باشد . براى آنكه اين دو فهرست (الفبايى و موضوعى) مفيد واقع شوند بايد به صورت مجموعهاى هماهنگ سامان يابند و علاوه بر رعايت نظم الفبايى و موضوعى، شبكه ارتباطى بين اصطلاحات و موضوعات برقرار گردد . افزون بر اين لازم است اين فهرست علمى، تمامى افكار و مفاهيم قرآنى را شامل شود حتى مواردى را كه بخش اصطلاحات و موضوعات در برنگرفته است .
به نظر مؤلف لازم است در ده علم، فهرست علمى براى قرآن كريم تهيه شود، كه به ترتيب اولويت عبارتند از:
1 . فهرستسياسى: شامل اصطلاحات، امثال، قواعد و موضوعات سياسى در قرآن و فهرست ابجدى;
2 . فهرست اخلاقى - عرفانى: در برگيرنده موضوعات و اصطلاحات اخلاقى و عرفانى و فهرست ابجدى;
3 . فهرست زندگى اخروى: شامل اصطلاحات و موضوعات قرآنى درباره عالم آخرت و فهرست ابجدى;
4 . فهرست فقهى - اصولى: شامل اصطلاحات، قواعد و موضوعات اصولى و فقهى و فهرست ابجدى;
5 . فهرست اقتصادى: حاوى موضوعات مربوط به اقتصاد مثل توليد، توزيع، مصرف و . . . و فهرست ابجدى;
6 . فهرست الهيات: دربرگيرنده موضوعات و اصطلاحات مربوط به خداشناسى و فهرست ابجدى;
7 . فهرست نبوت و امامت: شامل اصطلاحات و موضوعات رسالت و رسولان الهى عليهم السلام و جانشينان آنان (امامان) و عالمان و رهبران اسلامى و فهرست ابجدى;
8 . فهرست تمدنى و تاريخى: شامل اصطلاحات، قواعد و موضوعات مربوط به تاريخ و تمدن و فهرست ابجدى;
9 . فهرست روانشناختى و جامعه شناختى: شامل اصطلاحات، قواعد و موضوعات قرآنى در روانشناسى و جامعهشناسى و فهرست ابجدى;
10 . فهرست علوم طبيعى: حاوى موضوعات مربوط به علوم طبيعى مثل ستارهشناسى، گياهشناسى، جغرافيا، شيمى، فيزيك و . . . و فهرست ابجدى .
به فهرست مذكور، مىتوان «فهرست علوم ادبى» را نيز افزود . همچنين مىتوان براى مجموعه اين فهرستهاى علمى، فهرستى جامع فراهم ساخت . همانطور كه ملاحظه مىشود، در فهرستهاى پيشنهادى استاد، براى برخى از علوم، به دليل اهميت فوقالعاده، چند فهرست در نظر گرفته شده است; براى مثال، شماره سوم (فهرست زندگى اخروى) و شماره ششم (فهرست الهيات) و شماره هفتم (فهرست نبوت و امامت) زير مجموعه «فهرست كلامى اعتقادى» قرار مىگيرند .
آقاى كورانى در اوايل پيروزى انقلاب اسلامى شروع به تنظيم و تاليف فهرست اصطلاحات سياسى كرد . به علتشرايط خاص سياسى و اجتماعى آن دوره، تاليف چنين اثرى بيش از هر زمان ديگرى احساس مىشد . مؤلف با اين تحقيق درصدد برآمد تا بنيان گفتوگوها و اقدامهاى جارى ميان مردم از نظر پيوند به اسلام و سند اصلى آن (قرآن كريم) شفافتر و استوارتر سازد و مانع سوءاستفاده و تحريف گردد .
با آغاز تحقيق، اصطلاحات مربوط به زمين (ارض) توجه استاد را به خود جلب كرد . او در قرآن پانزده اصطلاح يافت كه به نحوى مرتبط با «ارض» هستند و اين مساله او را به فكر واداشت كه چگونه بايد اين اصطلاحات را تبيين كرد؟ آيا بهتر است كه نويسنده، آيات مربوط را ذكر كرده، آن گاه اشاره مختصرى به برداشتها و دريافتها بكند و از تفصيل بپرهيزد؟ و يا شايستهتر آن است كه نويسنده با آزادى تمام، افكار و استنتاجها و استدلال هايش در مورد آيات مورد بحث را بيان كند؟ در صورت اخير اين كار از فهرست اصطلاحات دور مىگردد و به دايرةالمعارف نويسى نزديك مىشود . آقاى كورانى سرانجام به اين نتيجه رسيد كه مساله نسبى است و با نظر به اصطلاحات و موضوعات گوناگون، متفاوت است و مباحث و انديشههاى روشن نيازى به تفصيل و استدلال ندارد، به عكس موضوعات و اصطلاحات غامض و پيچيده . همچنين بايد اعتدال رعايتشود و نيز بايد در نظر آورد كه هدف از فهرستنگارى و اصطلاحشناسى چيست و مخاطبان چه كسانى هستند؟
اصطلاح قرآنى، كلمه يا عبارتى است كه در قرآن كريم در معناى خاصى به كار رفته است و به هنگام اطلاق، بدون نياز به قرينه مىتوان آن را فهميد . اين اصطلاح قرآنى زمانى سياسى شمرده مىشود كه بعد سياسى در آن غالب يا آشكار باشد;
بنابراين اگر بعد سياسى در اصطلاحى روشن نباشد و مثلا براى فهم آن نياز به دلالت التزامى بعيد داشته باشيم در اين صورت نمىتوان آن را اصطلاحى سياسى شمرد .
به طور مثال به دو اصطلاح «ابرار و فجار» در برابر دو اصطلاح «اصحاب اليمين و اصحاب الشمال» توجه شود كه همه در قرآن آمدهاند، اما خداى تعالى ابرار و فجار را براى ارزشگذارى در آخرت به كار برده است، پس اصطلاحى سياسى شمرده نمىشود; به عكس اصحاب اليمين و اصحاب الشمال كه در قرآن براى بيان «خير و بركتبراى مردم» - (اصحاب اليمين) و «شر و شومى براى آنان» - (اصحاب الشمال) ذكر شده است، پس اصطلاحى سياسى است، هر چند معناى سنجش در روز قيامت نيز دارد .
بنابر آنچه گذشت، معيار تشخيص اصطلاح سياسى قصد و هدف قرآن كريم از ذكر و كاربرد هر اصطلاح است; به طور مثال گاهى مقصود قرآن فقط ابراز و بيان يك معناى سياسى است مثل اصطلاح «مستضعفين» و گاهى درصدد القاى دو بعد سياسى و اخلاقى با هم است مانند اصطلاح «العالين فى الارض» ، يا علاوه بر اين دو بعد، جنبه اعتقادى را نيز در نظر دارد مثل اصطلاح «مستكبرين» ، و نيز گاهى در درجه اول معناى غير سياسى مراد است و در درجه دوم معناى سياسى، مثل اصطلاح «السفهاء و الراشدون» ، و گاهى اساسا بعد سياسى مقصود نيست مگر با دلالت التزامى بعيد مثل «ابرار و فجار» .
براى فهم دقيق اصطلاحات سياسى در قرآن بايد سياق هر سورهاى نيز در نظر گرفته شود، زيرا سورههاى قرآنى منظومههايى هماهنگ هستند و اصطلاحات و موضوعات به مانند ستارگان در آن قرار گرفته و معانى خاصى را بيان مىكنند; بنابراين اكتفا به تامل در آياتى كه اصطلاح مورد نظر در آن ذكر شده، كافى به نظر نمىرسد و بايد مجموعه آيات سوره و سياق آنها بررسى شود .
نكته مهم ديگر در شناسايى و تحليل اصطلاحات قرآنى، مراجعه به روايات است . در واقع قرآن كريم - با همه ژرفا و غنايش - متنى است كه شرح مىخواهد و سنت، اين امر را بر عهده دارد . احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام مفسر آيات الهى هستند . در موارد بسيارى، حقيقت روشنى در آيهاى هست اما پژوهشگر بدان راه نمىيابد مگر پس از آن كه در تفسير اهل بيتبيان شود . تفسير اصطلاحات قرآنى در روايات، گاهى مستقيم و گاه غير مستقيم است . ممكن است در روايتى حدود و مرزهاى اصطلاحى به طور كامل آشكار شود و يا فتح بابى گردد تا مؤلفه هايش از قرآن كريم استنباط شود . در روايات اهل بيت، گاهى اصطلاحات فرعى براى اصطلاحات اصلى قرآنى ذكر شده است . در زمينههايى نيز سنت، اصطلاحاتى وضع كرده كه قرآن كريم در آن موارد اصطلاحى ندارد .
اينك براى شناختبيشتر و كاملتر «المصطلحات السياسية فى القرآن الكريم» چند اصطلاح را آن گونه كه مؤلف تبيين كرده، به اختصار بيان مىكنيم . در اين جا ترتيب خاصى مدنظر نيست و تنها چند اصطلاح مهم براى نمونه معرفى شدهاند . نخست متن آيات متناسب با هر اصطلاح و سپس استنتاج و تحليل ذكر مىشود .
1- «يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا اليهود و النصارى اولياء بعضهم اولياء بعض و من يتولهم منكم فانه منهم ان الله لايهدى القوم الظالمين» - (مائده (5) آيه 51 .)
2- «. . . يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف ياتى الله بقوم يحبهم و يحبونه اذلة على المؤمنين اعزة على الكافرين يجاهدون فى سبيل الله و لا يخافون لومة لائم ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء و الله واسع عليم . انما و ليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون . و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله هم الغلبون . يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا الذين اتخذوا دينكم هزوا و لعبا من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و الكفار اولياء و اتقوا الله ان كنتم مؤمنين» - (مائدة (5) آيه 54- 57 .)
3- «يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا عدوى و عدوكم اولياء تلقون اليهم بالمودة و قد كفروا بما جاءكم من الحق يخرجون الرسول و اياكم ان تؤمنوا بالله ربكم ان كنتم خرجتم جهادا فى سبيلى و ابتغاء مرضاتى تسرون اليهم بالمودة و انا اعلم بما اخفيتم و ما اعلنتم و من يفعله منكم فقد ضل سواء السبيل» - (ممتحنه (60) آيه 1 .)
1- «المتر الى الذين تولوا قوما غضب الله عليهم ما هم منكم و لا منهم و يحلفون على الكذب و هم يعلمون» - (مجادله (58) آيه 14 .)
2- «يوم يبعثهم الله جميعا فيحلفون له كما يحلفون لكم و يحسبون انهم على شىء الا انهم هم الكاذبون استحوذ عليهم الشيطان فانساهم ذكر الله اولئك حزب الشيطان الا ان حزب الشيطان هم الخاسرون» - (مجادله (58) آيه 18- 19 .)
1- «كذبت قبلهم قوم نوح و عاد و فرعون ذوالاوتاد و ثمود و قوم لوط و اصحاب الايكة اولئك الاحزاب، ان كل الا كذب الرسل فحق عقاب» - (ص (38) آيه 12- 14 .)
2- «كذبت قبلهم قوم نوح و الاحزاب من بعدهم و همت كل امة برسولهم لياخذوه، و جادلوا بالباطل ليدحضوا به الحق، فاخذتهم فكيف كان عقاب» - (غافر (40) آيه 5 .)
3- «و قال الذى آمن يا قوم انى اخاف عليكم مثل يوم الاحزاب مثل داب قوم نوح و عاد و ثمود و الذين من بعدهم و ما الله يريد ظلما للعباد» - (غافر (40) آيه 30- 31 .)
1- «فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة الله التى فطر الناس عليها لاتبديل لخلق الله ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لايعلمون . منيبين اليه و اتقوه و اقيموا الصلاة و لاتكونوا من المشركين من الذين فرقوا دينهم و كانوا شيعا كل حزب بما لديهم فرحون» - (روم (30) آيه 30- 31 .)
1- «يحسبون الاحزاب لم يذهبوا و ان يات الاحزاب يودوا لو انهم بادون فى الاعراب يسئلون عن انبائكم و لو كانوا فيكم ما قاتلوا الا قليلا لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة لمن كان يرجو الله و اليوم الاخر و ذكر الله كثيرا و لما راى المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله و ما زادهم الا ايمانا و تسليما . من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظرو ما بدلوا تبديلا» - (احزاب (33) آيه 20- 23 .)
1- «يا ايها الناس ان وعد الله حق فلاتغرنكم الحياة الدنيا و لايغرنكم بالله الغرور . ان الشيطان لكم عدو فاتخذوه عدوا انما يدعو حزبه ليكونوا من اصحاب السعير» - (فاطر (35) آيه 5- 6 .)
2- «استحوذ عليهم الشيطان فانساهم ذكر الله اولئك حزب الشيطان الا ان حزب الشيطان هم الخاسرون» - (مجادله (58) آيه 19 .)
1- «فضربنا على آذانهم فى الكهف سنين عددا . ثم بعثنا هم لنعلم اى الحزبين احصى لما لبثوا امدا» - (كهف (18) آيه 11- 12 .)
باتدبر در آيات مذكور مىتوان به چند نتيجه مهم دستيافت:
1 . قرآن كريم براى «حزب الله» چهار مؤلفه ذكر مىكند:
يكم، حزب الله در برابر حزب شيطان (يا احزاب شيطانى و دشمنان خدا) قرار دارد .
دوم، حزب الله يكى است و اختلاف و تعدد و تفرقه را بر نمىتابد . در قرآن كريم حزب الله هميشه با صيغه مفرد آمده است و تعدد و اختلاف هميشه در احزاب مقابل حزب الله (كفار و منافقان) است; از اين رو در قرآن كريم، اگر «احزاب» ذكر شود مراد از آن، احزاب شيطانى و دشمنان انبياى الهى است .
سوم، حزب الله از نظر اعتقادى، همان طور كه از اضافه «حزب» به «الله» فهميده مىشود، خدا محور است .
چهارم، همان طور كه از كلمه «حزب» معلوم مىشود، حزب الله جماعت و جمعيتى از مردم هستند و به افراد به تنهايى اطلاق نمىشود; اما اين آيات دلالتى بر شكل و تشكيلات و چگونگى روابط ميان رهبر اين جمعيت و بقيه اعضاى آن ندارد; پس مراد از «حزب الله» در قرآن، سازماندهى حزبى - به معناى رايج و امروزى - نيست; البته اين امر به هيچ روى تشكيلات و نظاممندى را نفى و انكار نمىكند .
2 . با توجه به وحدت حزب الله در اصطلاح قرآنى، نمىتوان احزاب و جماعتهاى اسلامى را «احزاب الله» ناميد، بلكه همگى اجزا و اعضاى پيكرى واحد به نام «حزب الله» هستند به شرط آن كه واجد مؤلفههاى مذكور باشند و عملا در مسير تحقق اهداف الهى و اسلامى بكوشند . همان طور كه گذشت، احزاب در اصطلاح قرآنى به معناى دشمنان انبياى الهى و در برابر حزب الله قرار مىگيرد .
3 . با توجه به آن چه گذشت، اين كه در ايران پس از پيروزى انقلاب اسلامى، كاربرد اصطلاح «حزب الله» براى بيان پديده مردمى و انقلابى به رهبرى عالمان دين، رواج يافته، صحيح و مطابق با اصطلاح قرآنى است، زيرا عناصر و مؤلفههاى آن را دارد . اين پديده و روحيه مردمى و انقلابى بايد در بين مسلمانان و حركتها و جنبشهاى اسلامى توسعه بيابد تا با دولت اسلامى، حزب الله با عملكرد و رهبرى يگانه تشكيل شود و در برابر احزاب كفر و نفاق پايدارى كند .
4 . اين آيات مباركه و سياق آنها صفاتى را براى حزب الله برمىشمارد; از آن جمله است: خدا را دوست دارند، در برابر مؤمنان فروتن و در برابر كافران نفوذناپذيرند، در راه خدا جهاد مىكنند و از سرزنش هيچ كسى نمىترسند، نماز را به پا مىدارند و زكات را مىپردازند، در برخورد با انبوه لشكر دشمنان نه تنها نمىترسند بلكه ايمانشان به خدا و تسليمشان در برابر اوامر او افزون مىشود و در عهدى كه با خدا بستهاند صادقند و . . . .
5 . در اين آيات كريمه، ضمانتى براى استمرار و بقاى حزب الله بيان شده است: «من يرتد منكم عن دينه فسوف ياتى الله بقوم يحبهم و يحبونه . . .» ; البته در احاديث، در تفسير اين آيه آمده كه مراد اميرالمؤمنين على عليه السلام است، اما بايد دانست اين از باب تفسير به فرد و مصداق اكمل و اعلا است; بنابراين همه مؤمنانى كه داراى اين صفات باشند مايه بقا و استمرار حزب الله هستند و بدون ترديد امامان اهل بيت عليهم السلام در طليعه و سر سلسله اين بندگان صالح قرار دارند و بلكه لازمه ضمان الهى وجود جمهور و عامه مؤمنان است، زيرا حزب به جماعتبزرگ - به طور نسبى - اطلاق مىشود .
6 . حكم شرعى اساسى كه وظيفه مسلمانان را در برابر حزب الله بيان مىكند عبارت از وجوب ولايتحزب الله و برائت از دشمنان حزب الله است و اين همان خط صحيح اسلامى است و آنان همان جماعتى هستندكه بايد به آن ملحق شد و كسى كه از آنان فاصله بگيرد از دايره اسلام خارج شده است - همان طور كه در احاديث داريم - و راه حزب الله همان راه مؤمنان است كه خداى تعالى درباره آن فرموده است:
و من يشاقق الرسول من بعد ما تبين له الهدى و يتبع غير سبيل المؤمنين نوله ما تولى و نصله جهنم و سات مصيرا .(نساء (3) آيه 115 .)
7 . يكى از نكتهها درباره سوره احزاب، وجه تسميه آن است، چون در آن، موضع مؤمنان و منافقان در برابر احزاب كافر تجاوزگر بيان شده است، از اين رو «احزاب» خواندهاند و اين امر دلالت مىكند بر اين كه اين آموزه، مسالهاى مهم و اساسى است كه بايد تمامى نسلهاى امت اسلامى به آن اهتمام بورزد و آگاه گردد .
مساله نهى مسلمانان از تفرقه و پراكندگى بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله (تبديل شدن به احزاب گوناگون) در سوره روم آمده است . اين نكته بيانگر آن است كه به مانند مسيحيان فرقه فرقه نشويد و راه اختلاف و تفرقه در پيش نگيريد و «كل حزب بما لديهم فرحون» .
تصويرى كه سوره احزاب از موضع مؤمنان و منافقان بيان مىكند، صورتى جاودانه و آموزنده است كه در باب منافقان تفصيل بيشترى دارد و مطالب سوره توبه (برائت) تكميل كننده آموزههاى سوره احزاب است .
با نظر به اهميتى كه قرآن كريم به مساله احزاب داده، لازم است امروز نيز ما مسلمانان عملكرد خود را در مواجه با كشورهاى بزرگ و احزاب گوناگون با دستور العمل قرآنى مقايسه و تطبيق كنيم و در صورت لزوم به اصلاح آن بپردازيم .
8 . در سوره مؤمنون، احزاب از حضرت نوح عليه السلام تا پس از حضرت عيسى عليه السلام ذكر شده است . در سوره مؤمن نيز خداى تعالى بيان مىكند كه مؤمن آلفرعون قوم خود را برحذر داشت از اين كه گرفتار امرى شوند كه احزاب بدان مبتلا شدند; اين امر دلالت مىكند بر آن كه اصطلاح احزاب به معناى امتهايى كه پيامبران الهى را تكذيب كردند» در فرهنگ مصرى زمان حضرت موسى عليه السلام رايج و معروف بوده است . از همين آيات فهميده مىشود كه بعد از حضرت عيسى اختلاف احزاب شدت يافت و احزاب جديدى پديد آمدند; از جمله حزب نصارا كه عيسى عليه السلام را خدا شمردند و حزب الله كه به حضرت عيسى عليه السلام به عنوان رسول الهى ايمان آوردند . شايد مراد از دو حزب در آيه «لنعلم اى الحزبين احصى لما لبثوا امدا» همين دو حزب باشند، زيرا اصحاب كهف بعد از حضرت عيسى بودند و روايتشده كه آنان در اوايل قرن چهارم پس از ميلاد مسيح زندگى مىكردند .
9 . بر اساس آموزه قرآنى، كافران و منافقان، هر دو ياران شيطانند: «انا جعلنا الشياطين اولياء للذين لايؤمنون» - (اعراف (7) آيه 27)، - «فقاتلوا اولياء الشيطان» - (نساء (4) آيه 76 .) در آيات سوره احزاب، منافقانى كه ولايت كافران را مىپذيرند، «حزب الشيطان» ناميده شدهاند، اما كافران چنين نامى نيافتهاند . اين نكته بيانگر آن است كه علاقه و ارتباط منافقان با شيطان رابطه ويژهاى است كه به درجه «استحواذ» يعنى سيطره كامل بر رهبرى آنها مىرسد: «استحوذ عليهم الشيطان» . تعبير «استحواذ» تنها در اين آيه و آيه ديگرى كه آن هم مربوط به منافقان است ذكر شده است: «و ان كان للكافرين نصيب قالوا الم نستحوذ عليكم و نمنعكم من المؤمنين» - (نساء (4) آيه 141 .)
اين علاقه و رابطه ممتاز سبب مىشود كه منافقان نسبتبه كافران به عضويت در حزب شيطان سزاوارتر باشند; بنابراين بعيد نيست كه حزب الشيطان ويژه منافقان باشد و كافران - غيرمنافق - احزاب موالى و پيرو حزب شيطان شمرده شوند .
1- «االله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور» - (بقره (2) آيه 257 .)
2- «والله ولى المؤمنين» - (آل عمران (3) آيه 68 .)
3- «نحن اولياؤكم فى الحياة الدنيا و فى الآخره» - (فصلت (41) آيه 31 .)
4- «قل اغير الله اتخذ وليا فاطر السماوات و الارض» - (انعام (6) آيه 14 .)
5- «انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا» - (مائده (5) آيه 55 .)
6- «الا ان اولياء الله لاخوف عليهم و لا هم يحزنون» - (يونس (10) آيه 62 .)
7- «فاعلموا ان الله مولاكم، نعم المولى و نعم النصير» - (انفال (8) آيه 40 .)
1 . «يا ابت انى اخاف ان يمسك عذاب من الرحمن، فتكون للشيطان وليا» - (مريم (19) آيه 45 .)
2 . «انهم اتخذوا الشياطين اولياء من دون الله» - (اعراف (7) آيه 30 .)
3 . «اولئك حزب الشيطان الا ان حزب الشيطان هم الخاسرون» - (مجادله (58) آيه 19 .)
1 . «والذين كفروا اولياؤهم الطاغوت، يخرجونهم من النور الى الظلمات» - (بقره (2) آيه 257 .)
1 . «و كذلك نولى بعض الظالمين بعضا بما كانوا يكسبون» - (انعام (6) آيه 129 .)
2 . «و ان الظالمين بعضهم اولياء بعض، والله ولى المتقين» - (جاثيه (45) آيه 19 .)
1 . «يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا اليهود و النصارى اولياء بعضهم اولياء بعض» - (مائده (5) آيه 51 .)
2 . «و الذين كفروا بعضهم اولياء بعض الا تفعلوه تكن فتنة فى الارض و فساد كبير» - (انفال (8) آيه73 .)
1 . «ترى كثيرا منهم يتولون الذين كفروا لبئس ما قدمت لهم انفسهم ان سخط الله عليهم و فى العذاب هم خالدون . و لو كانوا يؤمنون بالله و النبى و ما انزل اليه ما اتخذوهم اولياء و لكن كثيرا منهم فاسقون . لتجدن اشد الناس عداوة للذين آمنوا اليهود و الذين اشركوا» - (مائده (5) آيه 80- 82 .)
1 . «المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض يامرون بالمنكر و ينهون عن المعروف و يقبضون ايديهم نسواالله فنسيهم ان المنافقين هم الفاسقون» - (توبه (9) آيه 67 .)
1 . «المتر الى الذين تولوا قوما غضب الله عليهم، ما هم منكم و لا منهم، و يحلفون على الكذب و هم يعلمون، اعد الله لهم عذابا شديدا انهم ساء ما كانوا يعملون، اتخذوا ايما نهم جنة فصدوا عن سبيل الله فلهم عذاب مهين» - (مجادله (58) آيه 14- 16 .)
2 . «بشر المنافقين بان لهم عذابا اليما . الذين يتخذون الكافرين اولياء من دون المومنين ايبتغون عندهم العزة فان العزة لله جميعا» - (نساء (4) آيه 138- 139 .)
1 . «و ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم ليجادلوكم» - (انعام (6) آيه 121 .)
2 . «استحوذ عليهم الشيطان فانساهم ذكر الله اولئك حزب الشيطان الا ان حزب الشيطان هم لخاسرون» - (مجادله (58) آيه 19 .)
1 . «و يوم يحشرهم جميعا يا معشر الجن قد استكثرتم من الانس و قال اولياؤهم من الانس ربنا استمتع بعضنا ببعض و بلغنا اجلنا الذى آجلت لنا قال النار مثواكم خالدين فيها الا ماشاء الله ان ربك حكيم عليم و كذلك نولي بعض الظالمين بعضا بما كانوا يكسبون» - (انعام (6) آيه 128- 129 .)
1- «ليس لهم من دونه ولى و لاشفيع» - (انعام (6) آيه 51 .)
2- «و ما لكم من الله من ولى و لا نصير» - (توبه (9) آيه 116) ; عنكبوت (29) آيه 22; شورى (42) آيه 31 .)
3- «ما لهم من دونه من ولى و لايشرك في حكمه احدا» - «كهف (18) آيه 26 .)
4- «و الظالمون ما لهم من ولى و لانصير ام اتخذوا من دونه اولياء فالله هو الولى» - «شورى (42) آيه 8- 9 .)
5- «لايجدون لهم من دون الله وليا و لانصيرا» - (احزاب (33) آيه 17 .)
6- «مثل الذين اتخذوا من دون الله اولياء كمثل العنكبوت اتخذت بيتا و ان اوهن البيوت لبيت العنكبوت لوكانوا يعلمون» - (عنكبوت (29) آيه 41 .)
7- «ذلك بان الله مولى الذين آمنوا، و ان الكافرين لامولى لهم» - (محمد (47) آيه 11 .)
8- «ثم ردوا الى الله مولاهم الحق» - (انعام (6) آيه 62 .)
1- «انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا، الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون، و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله هم الغالبون» - (مائده (5) آيه 55- 56 .)
2- «والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض، يامرون بالمعروف، و ينهون عن المنكر، و يقيمون الصلوة، و يؤتون الزكوة، و يطيعون الله و رسوله اولئك سيرحمهم الله، ان الله عزيز حكيم» - (توبه (9) آيه 71 .)
1- «يا ايها الذين آمنوا لاتتخدوا عدوى و عدوكم اولياء تلقون اليهم بالمودة و قد كفروا بما جاءكم من الحق، يخرجون الرسول و اياكم ان تومنوا بالله ربكم، ان كنتم خرجتم جهادا فى سبيلى، و ابتغاء مرضاتى تسرون اليهم بالمودة و انا اعلم بما اخفيتم و ما اعلنتم . و من يفعله منكم فقد ضل سواء السبيل» - (ممتحنه (60) آيه 1 .)
2- «يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا اليهود و النصرى اولياء . . . بعضهم آولياء بعض و من يتولهم منكم فانه منهم، ان الله لايهدى القوم الظالمين» - (مائده (5) آيه 51 .)
3- «يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا الكافرين اولياء من دون المؤمنين اتريدون ان تجعلوا لله عليكم سلطانا مبينا» - (نساء (4) آيه 144 .)
1 . «يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا عدوى و عدوكم اولياء تلقون اليهم بالمودة . . . . تسرون اليهم بالمودة و انا اعلم بما اخفيتم و ما اعلنتم . . .» - (ممتحنه (60) آيه 1 .)
1 . «و لئن اصابكم فضل من الله ليقولن كان لم تكن بينكم و بينه مودة يا ليتنى كنت معهم فافوز فوزا عظيما» - (نساء (4) آيه 73 .)
1 . «و قال انما اتخذتم من دون الله اوثانا مودة بينكم فى الحياة الدنيا، ثم يوم القيامة يكفر بعضكم ببعض، و يلعن بعضكم بعضا، و ماواكم النار، و ما لكم من ناصرين» - (عنكبوت (29) آيه 25 .)
1 . «و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها، و جعل بينكم مودة و رحمة ان فى ذلك لآيات لقوم يتفكرون» - (روم (30) آيه 21 .)
1 . «قل لااسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى، و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا ان الله غفور شكور» - (شورى (42) آيه 23 .)
1 . «قل ان كنتم تحبون الله، فاتبعونى يحببكم الله، و يغفرلكم ذنوبكم» - (آل عمران (3) آيه31 .)
1 . «يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا بطانة من دونكم لايالونكم خبالا، ودوا ما عنتم، قد بدت البغضاء من افواههم، و ما تخفى صدورهم اكبر قد بينا لكم الآيات ان كنتم تعقلون . هاانتم اولاء تحبونهم و لايحبونكم و تؤمنون بالكتاب كله، و اذا لقوكم قالوا آمنا، و اذا خلوا عضوا عليكم الانامل من الغيظ قل موتوا بغيظكم، ان الله عليم بذات الصدور . ان تمسسكم حسنة تسؤهم، و ان تصبكم سيئة يفرحوابها، و ان تصبروا و تتقوا لايضركم كيدهم شيئا ان الله بما يعملون محيط» - (آل عمران (3) آيه 118- 120 .)
1 . «يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف ياتى الله بقوم يحبهم و يحبونه اذلة على المؤمنين، اعزة على الكافرين، يجاهدون فى سبيل الله، و لايخافون لومة لائم ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء، والله واسع عليم» - (مائدة (5) آيه 54 .)
1 . «و ما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن الله» - (نساء (4) آيه 64 .)
2 . «و من يطع الله و رسوله فقد فاز فوزا عظيما» - (احزاب (33) آيه 71 .)
و هذه ارقام مجموعة الآيات التى امرت او مدحت اطاعة الله عزوجل و الرسول صلى الله عليه و آله، معا او منفردين:
آل عمران (3) آيه 32 و 132، نساء (4) آيه 13 و 95 و 69 و 80، مائده (5) آيه 92، انفال (8) آيه 1 و 20 و 46، توبه (9) آيه 71، نور (24) آيه 52 و 54 و 56، احزاب (33) آيه 33، محمد (47) آيه 33، فتح (48) آيه 17، حجرات (49) آيه 14، مجادله (58) آيه 13، تغابن (64) آيه 12 و 16، ايضا: بقره (2) آيه 285، نساء (4) آيه 146، مائده (5)، آيه 17، نور (24) آيه 47 و 51، احزاب (33) آيه 66 .
1 . «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامرمنكم فان تنازعتم فى شىء فردوه الى الله و الرسول، ان كنتم تؤمنون بالله و اليوم الآخر ذلك خير و احسن تاويلا - (نساء (4) آيه 59 .)
فقد نهى عزوجل نبيه صلى الله عليه و آله عن اطاعة الكافرين والمنافقين فى الآيات: فرقان (25) آيه 52، احزاب (33) آيه 1و 48، و عن اطاعة من اتبع هواه: كهف (18) آيه 28، و عن اطاعة المكذبين: قلم (68) آيه 8، و الخلاف المهين: قلم (68) آيه 10 . . . .
1 . «يا ايها الذين آمنوا ان تطيعوا فريقا من الذين اوتوا الكتب يردوكم بعد ايمانكم كافرين» - (آل عمران (3) آيه 100 .)
2 . «يا ايها الذين آمنوا ان تطيعوا الذين كفروا يرد و كم على اعقابكم فتنقلبوا خاسرين» - (آل عمران (3) آيه 149 .)
1 . «يوم تقلب وجوههم فى النار يقولون ياليتنا اطعنا الله و اطعنا الرسولا، و قالوا ربنا انا اطعنا سادتنا و كبراءنا فاضلونا السبيلا» - (احزاب (33) آيه 66- 67 .)
1 . «و وصينا الانسان بوالديه حملته امه و هنا على وهن و فصاله فى عامين ان اشكر لى و لوالديك الى المصير . و ان جاهداك على آن تشرك بىماليس لك به علم فلاتطعهما و صاحبهما فى الدنيا معروفا» - (لقمان (31) آيه 14 و 15 .)
2 . «وصينا الانسان بوالديه حسنا و ان جاهداك على ان تشرك بى ماليس لك به علم فلاتطعهما» - (عنكبوت (29) آيه 8 .)
1 . «و يوم يناديهم فيقول اين شركائى الذين كنتم تزعمون، قال الذين حق عليهم القول ربنا هؤلاء الذين اغوينا اغويناهم كما غوينا، تبرانا اليك ماكانوا ايانا يعبدون، و قيل ادعوا شركاءكم، فدعوهم فلميستجيبوا لهم، وراوا العذاب لو انهم كانوا يهتدون» - (قصص (28) آيه 62- 64 .)
1 . «كمثل الشيطان اذ قال للانسان اكفر، فلما كفر قال انى برىء منك، انى اخاف الله رب العالمين، فكان عاقبتهما انهما فى النار خالدين فيها و ذلك جزاء الظالمين» - (حشر (59) آيه 16- 17 .)
1 . «قال انى اشهد الله و اشهدوا انى برىء مما تشركون من دونه، فكيدون جميعا ثم لاتنظرون» - (هود (11) آيه 54 و 55 .)
1 . «و اذ قال ابراهيم لابيه اننى براء مما تعبدون» - (زخرف (43) آيه 26 .)
2 . «قل يا قوم انى برىء مما تشركون» - (انعام (6) آيه 78 .)
ه) . برائت پيامبر صلى الله عليه و آله از مشركان:
1 . «قال يا قوم انى برىء مما تشركون» - (انعام (6) آيه 78 .)
2 . «فقل لى عملى و لكم عملكم، انتم بريئون مما اعمل و انا برىء مما تعملون» - (يونس (10) آيه 41 .)
1 . «براءة من الله و رسوله الى الذين عاهدتم من المشركين . فسيحوا فى الارض اربعة اشهر، و اعلموا انكم غير معجزى الله و ان الله مخزى الكافرين . و اذان من الله و رسوله الى الناس يوم الحج الاكبر، ان الله برىء من المشركين و رسوله فان تبتم فهو خيرلكم و ان توليتم فاعلموا انكم غيرمعجزى الله و بشر الذين كفروا بعذاب اليم» - (توبه (9) آيه 1- 3 .)
با تدبر و تامل در آيات مذكور، نتيجههاى ذيل استنباط مىشود:
1 . مساله ولايت و برائت در قرآن كريم، موضوع ارتباطات و روابط در اسلام است كه معنايى اعتقادى و نيز سياسى دارد . اين موضوع روابط و ارتباطات زير را شامل مىشود: ارتباط متقابل بين خداى تعالى و مردم (مؤمنان و كافران)، ارتباط دو سويه بين شيطان و مردم (مؤمن و كافر)، علاقه متقابل بين مشركان و پيروانشان يا شريكانشان (طاغوتها، ظالمان، بتهاو) . . . ، روابط درونى بين كافران و بين آنها و منافقان، ارتباط متقابل مسلمانان و كافران و منافقان و علاقه مسلمانان به يكديگر و نيز با اولوالامر و پيامبر صلى الله عليه و آله .
خداى تعالى براى اين منظور، ماده «ولى» و «تولى» را برگزيد كه در لغت چند معنا دارد: نزديكى دو چيز بدون فاصله، محبت و صداقت، اطاعت، يارى و نصرت و رهبرى سياسى و زمامدارى . صاحب ولايتبه معناى صاحب سلطه و كسى است; كه حق لايتيعنى حق حكومت و فرمانروايى دارد بنابراين ولايت در اسلام به معناى خط سياسى و اعتقادى و عملى است; از سوى ديگر، ماده «برائت» بيانگر جانب سلبى قضيه است كه به معناى اعتراض، بيزارى، اجتناب و عدم پذيرش به كار مىرود; بنابراين برائت مسلمان از مشركان و منافقان به اين معناست كه مسؤوليت عقيده و عملكرد آنان را نمىپذيرد و از آنان بيزارى مىجويد و دورى مىكند .
2 . مفهوم ولايتيا ولاى اسلامى با مفهوم روابط داخلى و خارجى - كه امرزه به كار مىرود - تفاوت دارد; از اين رو مانعى ندارد كه بين مسلمانان و كافران، روابط ديپلماسى و تجارى و فرهنگى و . . . برقرار شود; اما نبايد بين آنان ولايت ايجاد گردد و برائت از كافران واجب است . همان طور كه طبيعى استبين مسلمانان و منافقان - كه جزئى از جامعه اسلامى محسوب مىشوند - روابطى باشد، اما برائت از منافقان واجب است و نبايد بين مسلمان و منافق رابطه ولايتبرقرار باشد .
بنابراين ولايت و ولايى حرام است كه در آن علاقهها و روابط به سطح معين و مؤثرى مثل تحالف (هم قسم شدن)، تناصر (يكديگر را يارى كردن، پيمان همكارىهاى نظامى) و . . . برسد . معيار حساس و محورى آن، امرى معنوى است و آن اخلاق در برائت و تمايز و تفاصلى است كه اسلام بين مسلمانان و دشمنانشان مقرر كرده است; پس هرگونه اخلالى در برائت، ورود در ولايت و ولاى حرام است .
در نتيجه، عناصر اصلى سياست ارتباط مسلمانان با كافران و منافقان عبارت است از:
يكم، برائت كه آيات آتى آن را تفسير مىكند: «قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الذين معه اذا قالوا لقومهم انا برءآء منكم و مما تعبدون من دون الله كفرنا بكم و بدا بيننا و بينكم العداوة و البغضاء ابدا حتى تومنوا بالله وحده - (ممتحنه (60) آيه 4)، «و لقد كان لكم فيهم اسوة حسنه لمن كان يرجوا الله و اليوم الآخر و من يتول فان الله هو الغنى الحميد» - (ممتحنه (60) آيه 6 .)
دوم، تضاد عملى بين ولايت و برائت .
سوم، جواز ارتباط و تعامل با دشمنان (كافران و منافقان) در صورتى كه به درجه ولايت نرسد .
3 . ممكن است اشكال شود كه در سياست روابط اسلامى با كافران، شدت و خشونتى ديده مىشود، به ويژه آن كه به عدم ولايت قناعت نشده و برائت و بيزارى از كافران واجب شده است . پاسخ اين است كه كافران و منافقان، دشمنى شديدى به اسلام دارند و برائت كمتر از مقابله به مثل در برابر اين گونه دشمنىهاى خشن و غيرانسانى است; علاوه بر اين، سياست دشمنان مبهم و پنهان است، اما سياست اسلامى در ارتباط با آنان صريح و آشكار و قانونمند است; از طرفى ديگر، بايد فلسفه و علت اين سياست اسلامى و آثار و نتايج مثبت آن را براى مسلمانان و كافران بررسى و تبيين كرد; اين سياستباعثحفظ استقلال فرهنگى و سياسى و . . . براى مسلمانان مىگردد و موضع آنان را براى هميشه به عنوان ياران «حق» محفوظ نگه مىدارد كه بر كافران (ياران «باطل») غضب مىكنند و هر روز از آنها مىخواهند كه ايمان بياورند و بدين گونه بحرانى براى كافران به وجود مىآيد تا در خواسته مسلمانان بينديشند; از سويى ديگر، چون سياست مسلمانان در ارتباط با كافران روشن و آشكار است ديگر دغدغه و اضطراب و ابهامى براى آنها باقى نمىماند .
4 . مساله سياست روابط داخلى و خارجى در اسلام مسالهاى حياتى و پردامنه است، به ويژه اگر بخواهيم آن را از جهات گوناگون بررسى كنيم . در اين جا به اين ابعاد اشاره مىكنيم: 1- بررسى تطبيقى ديدگاه اسلامى با ديدگاههاى ديگر (يهودى، مسيحى، سرمايه دارى، سوسياليستى و) . . . ; 2- بررسى و مقايسه تاريخى اين سياست و سنجش آن با سياست دشمنان اسلام در روابطشان با مسلمانان; 3- واقعيت روابطى كه امروزه بين دولتهاى اسلامى و كافران وجود دارد و حكم اسلام در اين زمينه .
مهمترين مسالهاى كه امروز بايد بررسى شود، شناسايى سياست روابط خارجى در اسلام است، يعنى مساله ولايتيا برائتبين مسلمانان، كافران و منافقان . همين مساله است كه مساله وحدت منافقان در عالم اسلامى نيز شامل مىشود: «بعضهم من بعض» - (توبه (9) آيه 67 .) همچنين مساله ولايتى كه بين خود كافران وجود دارد: «بعضهم اولياء بعض الا تفعلوه تكن فتنة فى الارض و فساد كبير» - (انفال (8) آيه 73 .) اين مسائل بايد با هدف نقد و ارزيابى روابط استعمارى كه بين دولتهاى اسلامى و دولتهاى مشرك وجود دارد بررسى شود . شبه قاره هند نمونه روشنى از دسيسهها و نقشههاى استعمار است كه بر ضد ولايت داخلى مسلمانان و برائتخارجى آنان از دشمنان، طراحى و اجرا گرديد كه بايد مايه عبرت و آينده نگرى شود .
5 . از موضوعات مهم در سياست روابط داخلى اسلام، مساله ولايت فقيه است كه سزاوار است از چند جهتبحثشود: جهت اول، اين كه ولايت فقيه امتداد و استمرار ولايت واجب اهل بيت عليهم السلام است و اين كه فقيه جامع شرايط در زمان غيبت امام مهدى عليه السلام صاحب حق ولايت و حكم است و ولايت او، اجراى ولايت امامان اهل بيت است و اخلال در ولايت فقيه، اخلال در ولايت آنان عليهم السلام است .
جهت دوم، ولايت فقيه مصداقى از اولوالامرى است كه اطاعتش بر مسلمانان واجب است: «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم» و وجوب اطاعت متضمن وجوب ولايتيا درجه بالاترى از آن است .
جهتسوم، فقيهى كه در راس دولت اسلامى در ايران قرار دارد و ياران و پيروان او در سراسر عالم اسلامى، مصداقى از ولايتحزب الله هستند كه در قرآن ذكر گرديده و ولايت آن حزب بر مسلمانان واجب شمرده شده و برائت از دشمنانشان لازم دانسته شده است .(مائده (5) آيه 54- 55 .)
جهت چهارم، مصلحت عالى اسلامى ايجاب مىكند كه ولايتبراى فقيهى كه در راس دولت اسلامى در ايران قرار دارد واجب شود با قطع نظر از وجوب فقهى ولايتش، چون تجربه ايران بيانگر مقابله اسلام و كفر جهانى است و پيروزى يا شكست آن در آينده اسلام و مسلمانان در سراسر جهان مؤثر خواهد بود .
1) حجةالاسلام والمسلمين محمد خردمند پژوهشگر پژوهشكده انديشه سياسى اسلام .
2) حجةالاسلام والمسلمين على الكورانى از علماى جبل عامل لبنان است كه اوايل پيروزى انقلاب اسلامى به ايران آمد و درقم ساكن شد . از جمله آثار ايشان معجم احاديث الامام المهدى، عليه السلام عصر الظهور و ملائكة الغيب قادمون است . ايشان هم اكنون رياست «مركز المعجم الفقهى» و «مركز المصطفى للدراسات الاسلاميه» را بر عهده دارد .